کتاب قهوه ی سرد آقای نویسنده رمانی است خواندنی و زیبا اثر روزبه معین که از نشر نیماژ منتشر شده است. داستان مردی نویسنده است که درست یا غلط در تیمارستان بستری شده است و دائما در تلاش برای رهایی از تیمارستان است. این داستان ضمن عاشقانه بودن حالتی معماگونه و جنایی نیز دارد. که ذهن خواننده را با زیرکی تمام درگیر حل معماهای داستان می نماید. مکالماتی که بین بیماران بستری شده رد و بدل می شود و شخصیت ها و عناصر داستان بسیار خاص و منحصر به فرد است.
روزبه معین؛ نویسنده، نمایشنامهنویس، رمان نویس و کاریکاتوریست ایرانی است. او در سال 1394 نمایشنامهی\”هنگامی که باران پیانو مینوازد\” را منتشر نمود. قهوهی سرد آقای نویسنده اولین رمان وی است؛ که در اردیبهشت 1396 در اولین جشن امضا و رونمایی 1100 نسخه از آن به فروش رسید. رمان او در کمتر از سه ماه به چاپ بیست و پنجم رسید. آنتارکتیکا ۸۹ درجه جنوبی دومین رمان او خواهد بود که طبق پیشبینی نویسنده، نوشتنش دو سال به طول خواهد انجامید.
«این که نگفتی دوستم داری مثل این بود که در جنینی سقط شوم! بگو دوستم داری تا به دنیا بیایم، تا برایت حرف بزنم… شعر بخوانم… راه رفتن یاد بگیرم و بدوم… بگو دوستم داری تا در شهر گم شوم، شیشهی همسایه هارا بشکنم و از مدرسه فرار کنم… بگو دوستم داری تا جوش بلوغ بزنم، تا بزرگ شوم، درست هم اندازهی تو، و بتوانیم همراه هم قله ها را فتح کنیم. خیابان ها را متر کنیم، و زندگی را لمس کنیم… بگو دوستم داری تا به پایت پیر شوم، فقط یک بار، یک بار بگو دوستم داری تا برایت بمیرم.» «…هشتاد و چند سالگی وقتیه که هر چیزی معنای واقعی خودشو پیدا میکنه جای چشم زیبا رو نگاه میگیره، جای لبهای غنچه رو لبخند و جای دست های لطیف رو نوازش … اگه پیر بشی و اونی که میخوای کنارت نباشه، جای همه چیز خالیه…» «… من فقط همونم که یه شب به سرم زد فاتح قلب کسی بشم که همهی دنیا می گفتن هیچ وقت نمیتونم این کارو بکنم، ولی من با تموم قدرت شروع کردم، خوب هم پیش رفتم. خیلی هم بهش نزدیک شدم. اما درست لحظهای که خواستم تصاحبش کنم، اسیر سرما شدم. سرمای نگاهش، مثل هیتلر که اسیر سرمای زمستون شوروی شد. سرمای نگاه کسی که دوستش داری با سرمای زمستون شوروی هیچ فرقی نداره. جفتش باعث میشه یه ارتش تلف بشه و یه جنگ جهانی رو ببازی. میدونی اگه آدولف هیتلر اسیر سرمای وحشتناک شوروی نشده بود چه اتفاقی میافتاد؟ اون می تونست کل دنیا رو بگیره! باید نگاهش رو می دیدی رئیس بدون هیچ حسی نگاهم می کرد…» «همه تو زندگیشون یه\”اون\”دارن که بهش نرسیدن… روال زندگی این شده، کسایی که همدیگه رو دوست دارن بدون هیچ دلیل و منطقی از هم جدا میشن… چند ماهی یا شایدم چند سالی ابراز ناراحتی میکنن؛ و بعدش به صورت غیر منتظره یکی رو پیدا میکنن که هیچ شباهتی به نفر قبلی نداره؛ و با همون حالت غیر منتظره تصمیم میگیرن که ازدواج کنن…»
موسسه پخش کتاب ارشاد تخصصی ترین مرکز فروش کتاب در ایران
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.